loading...
ღ♥ღ عجب آن نیست که آهوی دلم صید تو شدعجب آن است که من عاشق صیاد شدمღ♥ღ
علی بازدید : 111 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (1)

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتن

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.


علی بازدید : 116 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (0)

 


پرسیدم: چطور بهتر زندگی کنم؟ با کمی مکث جواب دادگذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان، زمان حالت را بگذران و بدون ترس، برای آینده آماده شو. ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز، شک هایت را باور نکن و هیچ گاه به باور هایت شک نکن. پرسیدم: آخر.... و او بدون ابن که متوجه سوالم شود ادامه داد: مهم این نیست که قشنگ باشی... قشنگ این است که مهم باشی حتی برای یک نفر! کوچک باش و عاشق... که عشق خود می داند آیین بزرگ کردنت را.... بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی.موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه پایان رسیدن.
داشتم به سخنانش فکر می کردم که نفسی تازه کرد و ادامه داد: هر روز صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار می شود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا می گردد. آهو می داند که باید از شیر سریع تر بدود تا گرسنه نماند. مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو.... مهم این است که با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگی ات با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی... .
به خوبی پرسش ام را پاسخ گفته بود اما میخواستم باز هم ادامه دهد.... که چین از چروک پیشانی اش باز کرد و با نگاهی به من گفت: زلال باش... زلال باش... فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی یا دریایی بیکران زلال که باشی آسمان در توست
.


علی بازدید : 111 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (0)

No, the heart that has truly love’d never forgets.

 But as truly loves on to the close

As the sunflowers turns on her god ; when he sets 

The same look which trur’d when he rose.

نه،آن قلبي كه واقعا عاشق باشد

هرگز فراموش نخواهد كرد،

وتا ابد عاشق خواهد ماند،

هم چون گل آفتابگردان كه تا غروب در پي خورشيد

است ودر طلوع با همان نگاه در انتظار

علی بازدید : 96 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (0)

 

 

 

يكي بود يكي نبود وقتي خورشيد طلوع كرد از پشت پنجره  كلبه ي قديمي ،شمع سوخته اي را ديد كه از عمرش لحظاتي بيش نمانده بود ؛به او پوز خندي زد و گفت :ديشب تا صبح خودت را فداي چه كردي ؟؟شمع گفت:خودم را فدا كردم تا كه او در غربت شب غصه نخورد.

خورشيد گفت:همان پروانه كه با طلوع من تورا رها مي كند؟؟!!!!شمع گفت :يه عاشق براي خوشنودي معشوق خود همه كار مي كند و براي كار خود هيچ توقعي ندارد زيرا كه شادي اورا ،شادي خود مي داند.

خورشيد به تمسخر گفت:آهاي عاشق فداكار،حالا اگه قرار باشه كه دوباره به وجود آيي دوست داري كه چيزي شوي؟ شمع به آسمان نگريست و گفت :شمع… دوست دارم دوباره شمع بشم

خورشيد با تعجب گفت:شمع؟!!!

شمع گفت : اري شمع… دوست دارم كه شمع شوم تا كه دوباره در عشقش بسوزم شب پروانه را سحر كنم،

خورشيد خشمگين شد و گفت:چيزي بشو مانند من تا كه سال ها زندگي كني ، نه اين كه يك شبه نيست و نابود شوي!

شمع لبخندي زد و گفت:من ديشب در كناره پروانه به چيزي رسيدم  كه تو در اين همه سال زندگيت به آن نرسيدي….

من اين يك شب را به همه زندگي و عظمت وبزرگي تو نمي دهم .

خورشيد گفت:تو كه ديشب اين همه لذت برده اي پس چرا گريه مي كني؟شمع با چشماني گريان گفت:من از براي خودم گريه نمي كنم اشكم از براي پروانه است كه فردا شب در ان همه ظلمت و تاريكي شب چه خواهد كرد وگريست و گريست تا براي هميشه آراميد

علی بازدید : 103 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (1)

 

اولين بار كه عاشقت شدم يادته ؟؟؟؟من يه كرم سيب بودم وتويه كرم ابريشم،من به تو قول دادم ديگه هيچ وقت سيب نخورم وتو هم قول دادي دور خودت پيله نزني ولي نمي دونم چي شد كه من طاقت نياوردم و يه خورده سيب خوردم توهم از غصه دور خودت پيله بستي....

و حالا اين دومين باره كه عاشقت شدم،ولي حالا من هنوز يه كرم سيبم وتو يه پروانه خوشگل وزيبا توپر زدي و رفتي و من موندم وسيبايي كه جايي براي خورده شدنشون نمونده ديگه از هر چي سيبه منتنفرم......

 

علی بازدید : 87 پنجشنبه 17 تیر 1389 نظرات (0)

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند، پرسید:آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق،بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند: 
  معمولا با (بخشیدن) عشق را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنج ها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند، طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند، درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
 داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
 بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که: «عزیزم، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
 قطره های بلورین اشک،صورت راوی را خیس کرده بودکه ادامه داد: 
  همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

درباره ما
Profile Pic
سلام من علی هستم♥ متولد 13/9/74♥ بچه بوشهر ♥ عاشق عدد7♥ یه استقلالیNآتيشه ♥ بازيكن مورد علاقه ام :فرهاد مجيدي ♥ سرمربي محبوبم:گوارديولا♥
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 6
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 11
  • بازدید کلی : 674
  • کدهای اختصاصی